نویسندگان: سید جواد ورعی (1) و علی اکبر ناصری (2)




 

مبنای سوم: وجوب مبارزه با ظلم
 

ظلم ستیزی، یکی از مبانی فقهی انقلاب اسلامی است، گذشته از حرمت ظلمت و معاونت بر آن (انصاری، 1377، ج 1: 160-162)، مخالفت و مبارزه با ظلم نیز واجب است. وجوب مبارزه با ظلم، یک موضوع فقهی است. با این حال، به ظلم ستیزی از بعد فقهی نگاه نشده است. از این رو، در این بخش از مقاله، نخست به ادله ی فقهی مبارزه با ظلم پرداخته، سپس نگاه امام به مقوله ی ظلم ستیزی را مورد بررسی قرار می دهیم.

الف- ادله ی وجوب مبارزه با ظلم
 

ادله ی مختلفی بر وجوب مبارزه با ظلم دلالت دارد. این ادله، تحت دو عنوان ادله ی عام و خاص دسته بندی می شود.

1- ادله ی عام
 

ادله ی عام، ادله ای است که عمومیت آن بر وجوب مبارزه با ظلم دلالت می کند. در اینجا به دو دلیل اشاره می شود:

1-1- ادله ی وجوب نهی از منکر
 

بدون شک، ظلم از روشن ترین مصادق منکر است، از سوی دیگر، نهی از منکر دارای مراتب سه گانه ی قلب، زبان و اقدام عملی است. مخالفت با ظلم در هر کدام از این مراتب، مبارزه با ظلم است؛ به ویژه مرحله ی اقدام عملی که به صورت قتل و جرح و ضرب، انجام می گیرد. پس عمومیت ادله ی وجوب نهی از منکر بر وجوب مبارزه دلالت دارد.

1-2- ادله ی وجوب دفاع
 

در صورت تهاجم بر بلاد اسلامی، یا بر انسان و وابستگان او یا اموال او، دفاع واجب است (امام خمینی، 1384، ج 1: 461-462). هدف از هجوم به کشور اسلامی یا به انسان و وابستگان او یا اموال او، قطعاً ظلم به او و گرفتن جن و مال اوست. در اینجا مشروع بودن دفاع برای جلوگیری از این ظلم است. در نتیجه می توان گفت که مشروعیت دفاع و وجوب آن، یکی از دلایل وجوب مبارزه با ظلم است.

2- ادله ی خاصه
 

ادله ی خاصه از قرآن و روایات نیز بر وجوب مبارزه با ظلم دلالت دارد. تعداد این آیات و روایات زیاد است. در اینجا به ذکر چند آیه و روایت بسنده می گردد، سپس به سیره ی و حکم عقل اشاره می شود:

1-2- آیه ی 9 سوره ی حجرات
 

«وَ إن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤمِنِینَ اقتَتَلُوا فَأصلِحُوا بَینَهُمَا فَإن بَغَت إحداهُمَا عَلَی الأخرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبغِی حَتَّی تَفیءَ إلَی أمرِ اللهِ فَإن فَاءت فَأصلِحُوا بَینَهُمَا بالعَدل وَ أقسِطُوا إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطِینَ» (حجرات (49): 9)؛ هرگاه دو گروه از مؤمنین به نزاع و جنگ بپردازند، آنها را آشتی دهید و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز نماید، با گروه متجاوز، پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد و هرگاه بازگشت، در میان آن دو به عدالت، صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.
در این آیه، «بغی» و «طغیان» یک گروه سبب شده است که قرآن، مسلمانان را موظف کند تا با گروه سرکش مبارزه کنند. پس می توان گفت که آیه، بیانگر قاعده ای عام است و آن اینکه اسلام، جنگ با ظلم را برای جلوگیری از ظلم و ستم، لازم دانسته است (شیرازی، 1385، ج 12: 168).

2-2- آیه ی 25 سوره ی حدید
 

«لَقَد أرسَلنَا رُسُلَنَا بالبَیّنَاتِ وَ أنزَلنَا مَعَهُمُ الکتَابَ وَالمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ وَ أنزَلنَا الحَدیدَ فِیهِ بَأسٌ شَدیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (حدید (57): 25)؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرو فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است.
در این آیه، هدف از ارسال پیامبران، تأمین عدالت ذکر شده است. وسایل فکری برای اقامه ی عدالت، بینات، کتاب و میزان است و در صورت عدم کارآیی آنها، آهن و سلاح که مظهر قوه ی قهریه است، وسیله ی اجرای عدالت پیامبران می باشد (شیرازی، 1385، ج 23: 376)، به عبارت دیگر، آهن در این آیه، کنایه از جنگ است. پس تحقق عدالت هر چند با مبارزه ی مسلحانه باشد واجب است (منتظری، 1409 ق، ج 1: 598).

3-2- حدیث نبوی
 

«من ادی الزکاة من بدنه فی دفع ظلم قاهر عن اخیه او معونته علی مرکوب له سقط علیه متاع لا یأمن تلفه او الضرر الشدید علیه قیض الله ملائکة فی عرصات القیمة یدفعون عنه نفحات النیرن و یجیؤونه بتحیات الجنان و یزفونه الی محل الرحمة و الرضوان» (نوری، 1408، ج 11: 118)؛ کسی که زکات بدن خود را در راه دفاع از ظلم سختی که به برادر مؤمن او وارد شده است، ادا کند و یا او را بر حیوان او کمک نماید در حالی که باری از حیوان افتاده است که تلف و یا ضرر شدید بر او احتمال می رود، خداوند در قیامت، فرشتگانی را مقرر می کند که بادهای آتش را از او دور کنند و بر او سلام می فرستند؛ سلامی که شایسته ی بهشتیان است و او را به جایگاه رحمت و رضوان الهی رهنمون می شوند.
آنچه مورد استشهاد است، تعبیر از «دفع ظلم» به عنوان «زکات بدن» است. آنچه از زکات، به ذهن انسان تبادر می کند، وجوب پرداخت آن است. پس دفع ظلم به عنوان زکات بدن، امری واجب است.

4-2- روایت تحف العقول
 

«من قدر علی ان یغیّر الظلم [الظالم] ثم لم یغیّره فهو کفاعله» (حرانی، 1404 ق: 237)؛ کسی که بتواند جلوی ستم را بگیرد، ولی جلوگیری نکند، مثل این است که خود ستم کرده است.
روایت فوق را که امام حسن عسکری (علیه السلام) از حضرت مسیح (علیه السلام) نقل می کند، مورد تأیید ایشان نیز می باشد. در این روایت، کسی که قادر به دفع ظلم باشد، اما به دفع ظلم اقدام نکند، خود ظالم به حساب آمده است. پس انسان مؤمن برای اینکه گرفتار گناه ظلم نشود، واجب است که با آن مبارزه کند. چنانچه مفاد روایت فوق به دلیل سند و یا دلایل دیگر پذیرفته نشود، حداقل مؤیدی برای ادله ی وجوب مبارزه با ظلم است؛ به ویژه اینکه روایت مشابهی از امام حسین (علیه السلام) به نقل از پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله) وجود دارد که اقدام زبانی و عملی علیه حاکم جائر را لازم می شمارد. (3)

5-2- سیره
 

مشارکت پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله) در پیمانی موسوم به «حلف الفضول» قبل از بعثت (جعفریان، 1385، ج 1: 484)، توزیع عادلانه ی بیت المال و اعزام قضات و والیان به مناطق با فرمانهای عدالت طلبانه از اقداماتی است که سیره ی عملی ایشان را در مبارزه با ظلم نشان می دهد. در سیره ی امام علی (علیه السلام) نیز مبارزه ی قاطع با ظلم را می توان دید که عزل کارگزاران عثمان (ری شهری، 1421 ق، ج 6: 116) و عزم بر استرداد بیت المال غارت شده (نهج البلاغه، خطبه ی 15) نمونه هایی از آن است. به طور کلی از سیره ی پیامبر و ائمه ی اطهار؛ به ویژه امام علی و امام حسین (علیه السلام) می توان پی برد که اقامه ی حکومت حق و قطع ریشه ی فساد و ظلم، بر اساس روح و مذاق شرع اسلام است (منتظری، 1411 ق، ج 1: 619).

6-2- عقل
 

علاوه بر دلالت آیات قرآن، روایات و سیره و عقل نیز به طور مستقل بر وجوب مبارزه با ظلم حکم می کند. استفاده از حکم عقل به ترتیب مقدمات ذیل است:
الف- مسلم است که ظلم قبیح است.
ب- قبح ظلم به لحاظ آثاری است که در عالم واقع دارد؛ نه به جهت امر ذهنی صرف.
ج- ظلم، آثاری دارد که عقل، آنها را برای آرامش و سعادت انسانها مضر تشخیص می دهد.
د- در نتیجه به خاطر احتراز از عواقب ظلم، عقل به وجوب مبارزه با ظلم حکم می کند.
استفاده از حکم عقل به لزوم مبارزه با ظلم از ترتیب مقدمات فوق، امری واضح است.

ب- امام خمینی و وجوب ظلم ستیزی
 

امام خمینی علاوه بر اینکه ظلم و معاونت بر ظلم را حرام می دانست (امام خمینی، 1374، ج 2: 142)، نکات دیگری را نیز پیرامون ظلم مطرح کرد که قبل از ایشان کمتر مورد توجه قرار گرفته بود. این نکات بدیع عبارتند از:

1- حرمت ظلم پذیری
 

از نظر امام خمینی، ظلم و ظلم پذیری هر دو از ناحیه ی عدم تزکیه ی نفس است (امام خمینی، 1378، ج 18: 419). ایشان درباره ی حرمت ظلم پذیری و انظلام فرموده اند: «همان طوری که ظلم حرام است، انظلام و تن دادن به ظلم هم حرام است» (همان، ج 15: 117).

2- وجوب ظلم ستیزی
 

از نظر امام، مبارزه با ظلم، یک تکلیف قرآنی است (همان، ج 21: 2). ایشان برای اثبات وجوب مبارزه با ظلم، به سیره ی پیامبر (صل الله علیه و آله) و ائمه ی معصومین (علیه السلام) استناد می کند؛ مانند مبارزه ی پیامبر (صل الله علیه و آله) با ظالمین (همان: 151)، مبارزه ی امام علی (علیه السلام) با معاویه (همان: 2) و مبارزه ی امام حسین (علیه السلام) با یزید (همان، ج 4: 21) از نظر ایشان هر چند برخی از ائمه ی اطهار، مبارزه ی علنی نداشتند، امّا مبارزات زیرزمینی داشته اند و همین مسأله، باعث تبعید، حبس و شهادت ایشان گردید (همان).

3- تاریخی ساختن مبارزه
 

امام خمینی، مبارزه با ظلم را منحصر در قرن حاضر نمی دانست، بلکه سابقه ی آن را به عمق تاریخ اسلام برد و به ویژه آن را با اندیشه ی سیاسی شیعه پیوند داد و به همین جهت از مبارزات تاریخی تشیع یاد می کرد و ظلم ستیزی را از مبانی خاص تشیع می دانست (همان، ج 14: 81).

4- معیار قراردادن عدالت
 

امام خمینی، عدل و ظلم را به عنوان ملاک و معیاری برای جوامع انسانی و رفتارهای اجتماعی و سیاسی آنها، مطرح ساخت. ایشان ضمن رد معادله های جهانی و معیارهای اجتماعی و سیاسی آن می فرمود: «از نظر ما عدل، ملاک دفاع و ظلم، ملاک حمله است» (همان، ج 11: 160). از نظر ایشان، ملاک بودن عدل و ظلم برخاسته از متن اسلام است؛ چنانچه فرمودند: «ملت اسلام، پیرو مکتبی است که برنامه ی آن مکتب، خلاصه می شود در دو کلمه: لا تظلمون و لا تظلمون» (همان، ج 14: 81).
عبارت «لا تَضلِمُونَ وَ لَا تُظلَمُونَ»، بخشی از آیه ی 279 سوره ی بقره است. این فراز از آیه، مفید علت و یا حکمت حرمت ربا است. استدلال مکرر ایشان به «ظلم» بودن ربا در ربای قرضی و معاوضی نشان می دهد که ظلم را ملاک می داند (امام خمینی، 1421 ق، ج 2: 542 و 553).
با تبیینی که از مقوله ی ظلم و ظلم ستیزی در اندیشه ی امام خمینی صورت گرفت، معلوم گردید که ایشان با نگاه فقهی و دینی به مسأله توجه نموده است. وی حرمت ظلم و ظلم پذیری و وجوب مبارزه با ظلم را دقیقاً از کتاب و سنت و تاریخ اسلام استنباط کرده است. این استنباط، وی را به لزوم مارزه با حکومت پهلوی که ابعاد مختلف ظلم را در خود داشت، کشاند.

د - ظلم ستیزی امام خمینی
 

امام قبل از تبعید، از مبارزات خود به عنوان مبارزه بر ضد ظلم نام می برد (امام خمینی، 1378، ج 1: 93 و 98) و بعد از تبعید، به نفی ابعاد مختلف ظلم و ستم در عصر پهلوی توجه داشت.
مهم ترین ظلم سیاسی که امام خمینی با آن مبارزه برخاست، اصل سلطنت بود. ایشان سطنت را یک امر خلاف عقل (همان، ج 5: 508) و خلاف اسلام می دانست (امام خمینی، 1377: 7). از نظر وی سلطنت پهلوی یک سلطنت تحمیلی بود (امام خمینی، 1378، ج 16: 6) به گونه ای که هم در زمان پهلوی پدر و هم در زمان پهلوی پسر، کاملاً اختناق و سرکوب در ایران حاکم بوده است (همان: 16). از این رو، از طبقات مختلف مردم خواست که برای سقوط سلطنت قیام کنند (همان، ج 5: 93).
امام خمینی ظلم های اجتماعی و فرهنگی عصر پهلوی، همچون آدم کشی ها، حبس و شکنجه، تحمیل فرهنگ غرب و سلطه ی بیگانگان را یادآوری می کرد. در این میان، به ظلم های فرهنگی توجه خاص داشت و خواستار از بین بردن آن بود (همان ج 2: 348).
حضرت امام، در طول مبارزات از ظلم های اقتصادی گوناگونی مانند فقر و تبعیض که بر ملت ایران وارد شده بود، نام می برد. ایشان از هدر دادن بیت المال در جشن تولدها، جشن تاجگذاری و جشن دو هزار و پانصد ساله انتقاد می کرد. غارت نفت توسط شرکت های بین المللی نیز مورد توجه امام قرار داشت. ایشان وظیفه ی همگان را نسبت به این موضوع چنین بیان کرد: «امروز چطور می توانیم ساکت بنشینیم و ببینیم عده ای حرامخوار و عامل بیگانه، دسترنج صدها میلیون مسلمان را تصاحب کرده اند و نمی گذارند از حداقل نعمت استفاده کنند. وظیفه ی علمای اسلام و همه ی مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که سعادت صدها میلیون مسلمان است، حکومت های ظالمانه را سرنگون کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند» (امام خمینی، 1377: 29).

جمع بندی
 

انقلاب اسلامی به لحاظ خاستگاه فکری مبتنی بر اندیشه ی سیاسی شیعه که در آن حکومت هایی که اذن الهی ندارند نامشروع است، دارای مبانی مختلف فقهی ست. از جمله ی این مبانی، امر به معروف و نهی از منکر است که امام خمینی بر اساس فقه اهل بیت، نوآوری ها و نکات تازه ای را در باب امر به معروف و نهی از منکر ارائه داد. بر اساس این نوآوری ها، مقابله با منکرات رژیم پهلوی را واجب شمرد.
وجوب نفی سلطه ی بیگانگان، مبنای دیگری از مبانی فقهی انقلاب اسلامی است. رژیم پهلوی، ایران را در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی به بیگانگان وابسته ساخته بود. امام خمینی با مشاهده ی عمق وابستگی، مقابله با منشأ تمامی وابستگی ها؛ یعنی سلطنت پهلوی را لازم شمرد.
همچنین وجوب ظلم ستیزی، مبنایی دیگر از مبانی فقهی انقلاب اسلامی در اندیشه ی امام خمینی است. ایشان ضمن تحریم ظلم، ظلم پذیری یا انظلام را نیز حرام دانست و بر همین مبنا، مبارزه با ظلم های رژیم پهلوی را واجب شمرد؛ رژیمی که ظلم های فاحش آن تمام حیطه های زندگی مردم ایران را فراگرفته بود. در نهایت مقابله با اصل سلطنت را به عنوان ریشه ی تمامی ظلم ها لازم شمرد و به کمک مردم موفق گردید نظام شاهنشاهی را سرنگون نموده و حکومت اسلامی تأسیس کند که در نظام فکری امام خمینی جزء جدایی ناپذیر دین و دیانت اسلامی به حساب می آید.

پی نوشت ها :
 

1. عضو هیأت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
2. سطح سه حوزه ی علمیه.
3. ایها الناس ان رسول الله (ص) قال: «من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنة رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله» (صحیفة الحسین علیه السلام: 274).
 


1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، ترجمه ی محمد دشتی، قم، انتشارات امیرالمؤمنین، چ 2، 1386.
3. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه ی احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چ 5، 1379.
4. ابن منظور، محمد لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ 1، 1408 ق.
5. ازغندی، علیرضا، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، سمت، چ 1، 1382.
6. القیومی، جواد، صحیفة الحسین (علیه السلام)، قم، مؤسسة النشر السالامی، چ 1، 1374.
7. امام خمینی، سیدروح الله، ولایت فقیه، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ 7، 1377.
8. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ 1، 1384.
9. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، البیع، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر اثار امام خمینی، چ 1، 1421 ق.
10. ـــــــــــــــــــــــــــ، صحیفه ی امام، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ 1، 1378.
11. ــــــــــــــــــــــــــ ، المکاسب المحرمه، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ 1، 1374.
12. ــــــــــــــــــــــــــ ، الرسائل العشره، قم، اسماعیلیان، 1385 ق.
13. انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، قم، انتشارات دهاقانی، چ 1، 1373.
14. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، 1381.
15. بیل، جیمز. ا، شیر و عقاب، ترجمه ی فروزنده برلیان، تهران، فاخته، چ 1، 1371.
16. جعفریان، رسول، سیره ی رسول خدا، قم، دلیل ما، چ 4، 1385.
17. حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چ 2، 1404 ق.
18. دیبا، فریده، دخترم فرح، ترجمه ی الهه رئیس فیروز، تهران، به آفرین، چ 2، 1380.
19. رستمی، فرهاد، پهلوی ها، تهران، مؤسسه ی مطالعات تاریخ معاصر، چ 3، 1384.
20. روحانی، سیدحمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، بی جا، چ 2، 1360.
21. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، قم، دارالحدیث، چ 1، 1421 ق.
22. زارع، رضا، ارتباط ناشناخته، تهران، مؤسسه ی مطالعات تاریخ معاصر، چ 1، 1384.
23. زونیس، ماروین، شکست شاهانه، ترجمه ی عباس مخبر، تهران، طرح نو، چ 2، 1370.
24. صدیقی، وحیدالزمان، انقلاب اسلامی از نگاه دیگران، ترجمه ی سیدمجید رویین تن، تهران، اطلاعات، چ 1، 1378.
25. صمیمی، مینو، پشت پرده ی تخت طاووس، ترجمه ی حسین ابوترابیان، تهران، مؤسسه ی اطلاعات، چ 9، 1374.
26. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزن فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چ 1، 1411 ق.
27. عالیخانی، علینقی، خاطرات دکتر علینقی عالیخانی، تهران، نشر آبی، چ 1، 1381.
28. علامه حلی، السرائر، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چ 2، 1412 ق.
29. غنی، سیروس، برآمدن رضاخان و نقش انگلیس ها، ترجمه ی حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، چ 3، 1385.
30. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، چ 3، 1370.
31. فوران، جان، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه ی احمد تدین، تهران، مؤسسه ی خدمات فرهنگی رسا، چ 2، 1378.
32. فوزی، یحیی، اندیشه ی سیاسی امام خمینی، قم، معارف، چ 1، 1384.
33. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چ 1، 1411 ق.
34. محمدی، منوچهر، انقلاب اسلامی، زمینه ها و پیامدها، قم، معارف، چ 1، 1380.
35. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ 32، 1385.
36. منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، چ 2، 1409 ق.
37. مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، بی جا، بی نا، 1368.
38. مهران، ج .ا، اسناد فراماسونری در ایران، تهران، مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، چ 1، 1380.
39. نجاتی، غلامرضا، تاریخ بیست و پنج ساله ی ایران، تهران، مؤسسه ی خدمات فرهنگی رسا، چ 6، 1375.
40. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ 7، 1981 م.
41. نقوی حسینی، سیدحسین، انقلاب اسلامی در تئوری و عمل، قم، انتشارات علمی - فرهنگی صاحب الزمان، چ 1، 1380.
42. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، دار احیاء التراث العربی، چ 1، 1408 ق.
43. ورعی، سیدجواد، حقوق و وظایف شهروندان و دولتمردان، قم، دبیرخانه ی مجلس خبرگان، چ 1، 1381.
44. هویدا، فریدون، سقوط شاه تهران، انتشارات اطلاعات، چ 2، 1365.
منبع: حکومت اسلامی 54؛ فصلنامه ی علمی - تخصصی پژوهشگاه اندیشه ی سیاسی امام.
منبع: نشریه حکومت اسلامی شماره 54